راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

مرد آخربین

‫مرد آخربین
گویند: اردشیر بابکان ، شاه ساسانی با همسر خود به خوبی رفتار نمی کرد.رفتار وی با همسرش به طوری شده بود که ، زن قصد کشتن اردشیر را کرد. روزی غذایی برای شاه آماده و به سم آغشته کرد و آن را نزد وی برد.در راه زن مراقب بود تا غذا بر زمین نریزد و نقشه اش نقشه بر آب نشود.اما زمانی که چشمانش به چشمان اردشیرافتاد ترسید و سینی غذا از دستش افتاد و غذاها برزمین ریخت.در همان زمان عقابیبر زمین نشست و ...
گوشتهای غذا را خورد.پس از لحظه کوتاهی عقاب نقش بر زمین شد و مرد.شاه فهمید که غذا سمی بوه است ، سپس رییس موبدان را فراخواند و خشم فراوان گفت:این زن را به دست جلاد بسپار تا خون او را برزمین بریزد.موبد که میدانست اگر حرفی بزند اردشیر بیشترعصبانی میشود ، گفت:چشم قربان.سپس به همراه زن از آنجا خارج شد.در راه زن به موبد گفت:من باردار هستم.موبدبا اینکه از قبل نقشه کشیده بود تا زن را نجات دهد بیشتر به این موضوع اندیشید و زن را به روستایی دوردست برد و هر چند وقت به دیداروی میرفت.یک روز که به منزل آنها رفت دید که نوزادیدر گهواره خوابیده است.بله آن نوزاد فرزند اردشیربابکان بود.موبد کمی فکر کرد و گفت:باید نام این کودک راشاپور بگذاریم. سالها گذشت و شاپور بزرگ شد و به سنی رسید که زمان یاد گرفتن خواندن و نوشتن بود.موبد به شاپور راه و روش زندگی و دینداری را آموزش داد.بالاخره شاپور جوانی دانا و جنگجو شد.روزی اردشیر درقصر مشغول قدم زدن بود و بسیار ناراحت و مغموم بود.موبد آمد و گفت:شاهنشاها چراناراحت هستید؟ شاه گفت:حس میکنم زمان مرگ من رسیده است و من فرزندی ندارم که جانشین من شود.موبدلبخندی زد و گفت: شما فرزندی دارید به نام شاپور.شاه باتعجت و خوشحالیگفت: چگونه؟؟مگر دیوانه شده ای که این حرف را میزنی؟؟!! موبد گفت:خیر قربان، زمانی که شما امر کردید همستان را بکشم ، من فهمیدم که وی باردار است ولی نوانستم آن را به شما بگویم.اردشیر که بسار خوشنود شده بود مود را در آغوش گرفت و همراه وی به دیدارهمسر و فرزندش رفت.شاه همسرش را بخشید و همراه آنها به کاخ سلطنتی بازگشت.اردشیر از موبد قدردانی نمودو او را از ثروت بی نیاز کرد
نظرات 1 + ارسال نظر
مشاهیر ترک جمعه 12 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:53 ق.ظ http://mashahirazaritork.mihanblog.com/

تو دانشگاه بیچاره ام کردن
انقدر که میگن مشاهیر ندارین
بیا
این هم مشاهیر.....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد