چهار تاقی" در معماری ایرانی، نامی است کلی برای یکی از فرمهای مهم و بنیادینی که در تکامل این معماری نقشی اساسی داشتهاست. نام "چهار تاقی" تا حدی روشنگر فرم آن نیز هست. "چهارتاقی" به بنایی چهارگوش گفته میشود که روی چهار پایه یا دیوار محیطی آن قوسها یا گوشوارههایی قرار دارد که به گنبد منتهی میشوند.
چهارتاقیها/ آتشکده ها :
- چهار تاقی ها الگو گرفته از آتشگاههای هخامنشی می باشند.
- چهارتاقی یک تقارن مرکزی دارد که دارای 4 جرز و 4 اتاق می باشد که هر اتاق بین دو جرز قرار دارد.
- بعد از اینکه آتش به زیر سقف رفت از یک فضای چهار تاقی استفاده شد .
الگوهای چهار تاقی ها :
1- تک چهار تاقی
2- چهار تاقی + یک راهرو در اطراف آن ( مرد گَرد )
3- آتشکده + مرد گرد + اتاقی در کنار آنها
4- آتشکده + مرد گرد + اتاق (ها) + میانسرا
پادیاو : فضاهایی در کنار فضاهای دینی بودند که مردم پیش از رفتن به آتشکده خود را در آنجا می شستند . فضاهایی که از سطح زمین پایینتر هستند ونیز شکل هندسی خاصی ندارند .
الگوهای ساماندهی فضایی در معماری پیش از اسلام :
۱- تالار = اتاق کشیده
۲- تالار ستوندار
۳- رواق = گذرگاه سرپوشیده ستوندار
۴- ایوان= یک یا ۲ یا ۳ طرف آن به بیرون باز است و در طبقه همکف قرار می گیرد
۵- گنبدخانه
۶- میانسرا= حیاط مرکزی
۷- سکو
۸- ستاوند = ایوان ستوندار
۹- میاندار= فضای واسط
از آنجا که طرح و نقشه آتشکدههایی که از دوران ساسانی برجای مانده است، همین طرح چهارتاقی است، بسیاری اصطلاح "چهارتاقی " را برای مشخص کردن آتشکدهها نیز به کار میبرند. در حالی که چهارتاقی به عنوان یک عنصر یا واحد معماری، میتواند در هر ساختمانی به کار رود. با این حال بیشترین نمونههایی که از دوران ساسانی از چهارتاقی برجای مانده است، مربوط به آتشکدههاست.
خالصترین فرمهای چهارتاقی را میتوان هم اکنون در چهارتاقی نیاسر کاشان، فیروز آباد، نطنز و بیشاپور یافت. آتشکده نیاسر را که در نزدیکی کاشان قرار دارد برخی منسوب به دوران اردشیر بابکان میدانند و برخی دیگر احتمال میدهند قدمت آن به دوران اشکانی نیز برسد.
اما همان طور که گفته شد، این فرم معماری فقط مختص آتشکدهها نبوده و در ساختمان کاخها و قلعهها نیز نمونههای آن را مشاهده میکنیم. به عنوان مثال در کاخ فیروز آباد، ردیفی از سه تالار با فرم چهارتاقی در کنار یکدیگر بنا شدهاند. یا در مثالی دیگر از کاخ دامغان، فرم خالص چهارتاقی، یعنی گنبدی روی چهار ستون با دروازه باز مشاهده میشود.
« دگردیسی پس از اسلام »
قابلیت بالای چهارتاقی برای فضاسازی در دورههای بعدی نیز
مورد استفاده قرار گرفت. شواهد زیادی در دست است که تعداد زیادی از
چهارتاقیها، بعد از حمله اعراب به ایران و پس از اسلام، به مسجد تبدیل
شدند. در حقیقت چهارتاقیها، هسته اصلی و تالار اصلی مساجد را تشکیل دادند،
با این تفاوت که دیوار رو به قبله چهارتاقی مسدود شد و محراب در آن جای
گرفت.
در تاریخ معماری ایران، مسجد جامع ایزدخواست، یکی از مشهورترین مثالهای تبدیل یک چهارتاقی ساسانی به مسجد اسلامی است. این مسجد در زلزله سال ١٣١۵ از بین رفته است اما بنابر گزارشها و تحقیقات ماکسیم سیرو، معمار و باستان شناس فرانسوی، این بنا جزو آتشکدههایی است که به مسجد تبدیل شدهاند.
گنبد تاج الملک- مسجد جامع اصفهان
در مسجد تاریخانه دامغان نیز این سنت معماری ساسانی تداوم پیدا کردهاست. تاریخانه دامغان را یکی از کهنترین مساجد ایران و مربوط به قرن دوم هجری قمری میدانند. به غیر از سیستم تاقهای این مسجد، ستونهای آجری آن نیز با کاخ ساسانی تپه حصار دامغان کاملا قابل مقایسه است.
فرم "چهارتاقی" را در مقبره امیر اسماعیل سامانی در بخارا نیز مشاهده میکنیم که از ابتدا با پیروی از این الگو ساخته شد. این آرامگاه به الگو و نمونه بسیاری از بناهای آرامگاهی در ایران تبدیل شد.
در جریان تحول معماری مساجد در ایران و دور شدن از سبک مساجد شبستانی و نزدیک شدن به گونه مساجد ایوان دار و گنبدخانه دار، باز هم چهارتاقی نقش مهمی را برعهده داشت. دو گنبد مهم در مسجد جامع اصفهان (مسجد عتیق) را نیز میتوان تکامل فرم چهارتاقی به حساب آورد. گنبدهای تاج الملک و نظام الملک مربوط به قرن پنجم هجری و دوران سلجوقی هستند و احداث آنها به دو وزیر ملکشاه سلجوقی مربوط میشود.
تاثیری که فرم چهارتاقی در ساخت این دو گنبد برجای گذاشته، برخی را به این اشتباه انداخته بود که شاید اینها نیز آتشکدههایی از دوره ساسانی باشند که پس از اسلام به مسجد تبدیل شدهاند؛ اما کتیبههای دور گنبد که به سال ساخت و بانی آن اشاره دارند جای هرگونه تردیدی را از بین میبرند.
مثال دیگری از تشابه فرم معماری مساجد با چهارتاقیها مسجد کاج در حوالی اصفهان است. این مسجد که از آثار قرن هشتم هجری است و در کرانه شمالی زاینده رود واقع شده یک چهارتاقی عظیم گنبد دار است که از سه ضلع خود با بیرون مرتبط است و در دیوار جنوبی آن مهراب قرار دارد.
"چهار تاقی"ها را یکی از بنیادی ترین فرمهای معماری ایرانی به حساب میآورند که در گذر سالیان در بناهایی با کاربریهای گوناگون به کار رفتهاند و معماران هر دوره با توجه به نیازهای روزگار خود در آن ابداعاتی به وجود آوردهاند.
« انگاره چهار گانگی ، نمودی از تحقق تفکر به عمل در فضا »
انگاره چهارگانگی فضا ، شکلی نهادینه در نمود های فرهنگی ایران می باشد . در آئین باستانی زرتشت ، گذشته از آتش که جایگاه والای آسمانی داشت همواره بر پاکیزه نگه داشتن زمین ،آب و هوا سفارش شده است.
یکی از علتهای استودانها و عدم خاکسپاری مردگان را همین احترام به عناصر چار گانه میتوان دانست. آنچه مسلم است در ائین زرتشت این چهار عنصر را در فضایی احساس می کردند که آنرا تحت نفوذ خداوند می دانستند که بعدها همین نوع نگرش را اندیشمندان ایرانی توانستند بعد از ورود اسلام به ایران در فرهنگ غالب جدید وارد و نمود بخشند، به نحوی که ثمرات آن را می توان دید . معماری یکی از چشمگیر ترین ،گستره آشکار سازی این بنیانها انگارگانگی در زندگی آدمی است .
چلیپا شکلی آغازین از درک مفهومی فضا در معماری و فرهنگ ایرانیان است که با چهار بازوی مساوی و گوی و مرکز آن نشان از عدالت به چهارسو و جهت زمین در شمال ، شرق ، غرب و جنوب است که تحت وحدانیتی که در مرکز آن است و اشاره به سوی آسمان دارد درواقع نمادی از آسمان است که ترسیم کننده وجود فضایی ذات الهی نیز می باشد؛ ایرانیان بر اساس و پایه این تفکرروی به سوی چهارگانگی در درک وآفرینش فضایی نمودند که چهار تاقی ها نمود های بسیار کهن آن می باشد، که بعدها با نمودهای چهار باغی، چهار ایوانی و میدان دیده شده که درآنها ایجاد چهار جهت تحت عنوانهای ورودی، ایوان ،عرصه ،مسیر و یا نمایش چهارعمارت اصلی و در مرکز با نمودی از آب یا آتش به تشریح این تفکر و بازنمود آن در معماری پرداختند.
تجلی فضا به شکل گوهری در مرکز چلیپا در معماری ایران وارد گردید که برای این کار برای نخستین بار فضای مربع را به دایره تبدیل نمودند که نمادی از گنبد آسمان باشد که در اشکالی همچون بناهای چهار ایوانی با احساس این فضا به انسان به طرح آن پرداخته اند.
همان طور که می دانیم میادین ایران تا قبل از دوره معاصر به صورت چهار ضلعی منتظم بودند که کلمه square که امروزه در اروپا تحت عنوان میدان کاربرد دارد همان کلمه مربع می باشد که سیاحان غربی با توجه به میادین ایرانی که بیشتر چار گوش بوده انتخاب کرده اند.
« فرم در آفرینش فضایی »
فرم را می توان زبان فضا دانست چرا که آنچه را معماران در فضا می خواهند بیان کنند را با توجه به فرم بیان می کنند به همین دلیل فرم دارای اهمیت ویژه ای در آفرینش فضا ست.
خصیصه اصلی هر معماری را می توان تولید فضا برای زندگی تعریف نمود و مسلما درک هر فضا با توجه به تفکرات فرهنگی و اعتقادی هر منطقه، متفاوت است که در واقع این فضا ها را فرمهایی تشکیل می دهند که بتوان آنها را مکان نامید تا از طریق مکان به درک فضا نائل آیند. در واقع پیدایش فرم در معماری را می توان در رابطه مستقیم فرهنگ و اعتقاد مردم دانست که تحت اشکال ، جهت ، رنگ و جنسیت خاصی تعریف می گردد که با کمک این چهار عامل، موفق به نمود فضا در بعد فیزیکی و کلید ورود به فرهنگی ست که این فضا را تولید می کنند.
در واقع فرم را می توان نمود فیزیکی تفکرات و سنت انسانهایی دانست که به تولید فضا اقدام نموده اند پس با درک درست از فرم تولید شده می توان به درک صحیح فضا نزدیک شد.
گل
نیلوفر و نماد آن در دنیای باستان شرق نقش بارزی داشته است. از حجاریهای
تخت جمشید تا کنده کاریهای طاق بستان ،ارتباط شگفت انگیزی با این گل دیده
میشود.
نامگل نیلوفر در زبان سانسکریت پادما(padma) ،در زبان چینی
لیینهوا(lien-hua)، به زبان ژاپنی رنگه (Range) و در انگلیسی لوتوس
(lotus) است.
نیلوفر در شرق باستان همانقدر اهمیت دارد که گل رز در غرب.
در
سده هشتم پیش از میلاد تصویر نیلوفر(احتمالا از مصر) به فینیقیه و از آنجا
به سرزمین آشور و ایران انتقال یافت و در این سرزمینها گاهی جانشین درخت
مقدس بوده است.
الهههای فنیقی به عنوان قدرت آفریننده خود، گل نیلوفر در دست دارند.
این گیاه در مصر باستان و در بسیاری از بخشهای آسیا مورد پرستش بود.
جنبه
تقدس نیلوفر به محیط آبی آن برمیگردد. زیرا آب نماد باستانی اقیانوس کهنی
بود که کیهان از آن آفریده شده است. نیلوفر که بر روی سطح آب در حرکت بود
به مثابه زهدان آن به شمار میرفت.
از آنجا که گل نیلوفر در سپیدهدم باز و درهنگام غروب بسته میشود به خورشید شباهت دارد.
خورشید
خود منبع الهی حیات است و از این رو گل نیلوفر مظهر تجدید حیات شمسی به
شمار میرفت. پس مظهر همه روشنگریها، آفرینش، باروری، تجدید حیات و
بیمرگی است.
نیلوفر، نماد کمال است. زیرا برگها، گلها و میوهاش
دایرهای شکلند. و دایره خود از این جهت که کاملترین شکل است، نماد کمال
به شمار میآید.
نیلوفر یعنی شکفتن معنوی. زیرا ریشههایش در لجن است و
با این حال به سمت بالا و آسمان میروید، از آبهای تیره خارج میشود و
گلهایش زیر نور خورشید و روشنایی آسمان رشد میکنند.
نیلوفر کمال
زیبایی نیز به شمار میرود. ریشههای نیلوفر مظهر ماندگاری و ساقهاش نماد
بند ناف است که انسان را به اصلش پیوند میدهد و گلش پرتوهای خورشید را
تداعی میکنند.
نیلوفر نماد انسان فوقالعاده یا تولد الهی است زیرا بدون هیچ ناپاکی از آبهای گلآلود خارج میشود.
در
فرهنگ آشوری، فینیقی و در هنر یونانی- رومی، نیلوفر به معنی تدفین و مجلس
ترحیم و نشانگر مرگ و تولد دوباره، رستاخیز و زندگی بعدی و نیروهای نوزایی
طبیعت است. نیلوفر در اسطورههای یونانی، رومی علامت مشخصه آفرردیت – ونوس
است.
در فرهنگ بودایی، ظهور بودا به صورت شعله صادره از نیلوفر تصویر
میشود. گاهی بودا را میبینیم که در یک نیلوفر کاملا شکفته به تخت نشسته
است. در حقیقت در تعلیمات بودایی، نیلوفر تا حد زیادی در قلمرو ماوراطبیعه
وارد میشود. در معابد بودایی، نقش نیلوفر وجود دارد و نیلوفر جزو هشت
علامت فرخندگی در کف پای بودا است.
در فرهنگ چینی، نماد پاکی، حفاظت،
ظرافت روحانی، صلح، باروری و تجسم زنانه است و علامت تابستان (یکی از چهار
فصل) نیز میباشد . چینیها، گل نیلوفر را مظهر گذشته و حال و آینده
میدانند،، زیرا گیاهی است که در یک زمان، غنچه می دهد، گل میکند و دانه
میدهد.
همینطور نماد نجابت است، به این دلیل که از آبهای آلوده بیرون میآید اما آلودگی آن را نمیپذیرد.
در
اسطورههای مصری، چهار پسر هوروس (Horus) روی یک نیلوفر رو به روی ازیریس
(osiris) ایستادهاند. گل نیلوفر به عنوان نشانه ایزیس (Isis) مظهر باروری و
پاکی و بکارت است.
رع، خورشید ـ خدا و آفریننده مصری به صورت کودکی مصور شده که بر روی گل آرمیده است یا سر او از گل نیلوفر بیرون میآید.
نیلوفر
نشانه مصر علیا بود. سرستونهای معابد مصری را به گونهای میآراستند که
نیلوفر را بر روی آنها به صورت غنچه و گاه گشوده حجاری میکردند.
در
فرهنگ هندی، گل نیلوفر گلی است که از خود به وجود آمده و نامیراست و نماد
جهان به شمار می رود. گاهی کوه "مرو" (meru) به مفهوم محور جهان در مرکز آن
تصویر شده است.
چاکراها به شکل نیلوفرهایی تصویر میشوند که با نماد
چرخ مرتبطند، هنگامی که این مرکز (چاکراها) بیدار شوند، نیلوفرها باز می
شوند و میچرخند. Lotus نام یکی از حرکات یوگا است.
در اسطورههای هندی
با سه خدای اصلی مواجه میشویم که عبارتند از: برهما (خدای آفریننده)،
ویشنو(خدای نگهدارنده) و شیوا(خدای نابودکننده). در یک اسطوره متاخر که در
ریگ ودا به آن اشاره شده است، آمده که چگونه کیهان از نیلوفری زرین که بر
روی آبهای کیهانی در حرکت بوده به وجود آمد و از آن برهما متولد شد.
هنگامی که مراسم او جای خود را به مراسم ویشنو داد وی را بعدها به صورتی
مجسم کردند که بر روی گل نیلوفری که از ناف ویشنو میروید، نشسته است. یک
الهه هندویی به نام پادماپانی (padmapani)وجود دارد که به معنی زنی است که
نیلوفر در دست دارد.
لاکشمی، همسر ویشنو و پارواتی همسر شیوا هم با نیلوفر در ارتباط هستند.
در هندوستان که رود برایشان اهمیت بسیار دارد، الهههای رودگاهی بر روی نیلوفر سوارند.
در
فرهنگ ایران باستان، هم گل نیلوفر را در تختجمشید و در نقش برجستههای آن
مشاهده میکنیم. در حجاریهای طاقبستان کرمانشاه هم، گل نیلوفر مربوط به
زمان ساسانیان دیده میشود.
ظاهرا گلی که در دستان پادشاهان حجاری شده
در تختجمشید دیده میشود، نماد صلح و شادی بوده است . از آنجا که این گل
با آب در ارتباط است نماد آناهیتا ، ایزد بانوی آبهای روان است.
برگرفته http://faraxkard.blogfa.com
پژوهش از : chtn news
وبلاگ قشنگی داری
به ما هم سر بزنی خوشحال میشم.
www.penicillin.ir
اگر به ما با عنوان اخبار امنیت لینک بدی خوشحال تر میشم.