در افسانه های متاخر ایرانی کیکاوس دومین پادشاه کیانی است که به فریب دیوان برای تسخیر آسمان به ناحیه آسمانی رفت و در نبرد با خدا و موجودات مقدس شکست خورد و در نتیجه سرنگون به زمین افتاد و بی مرگی از او گرفته شد. نام کیکاوس در کتب پهلوی نظیر دینکرت، کَی اوس Kay us و در بندهش، کِی کائوس و در اوستا، اغلب اوسَن Usan یا کَوَ اوسَ Kava Usa آمده است.
در آبان یشت و فروردین یشت اوستا، پس از اشاره به نام کَوی کَوات (کیقباد در شاهنامه)، اشاره به نام کَوی اوسَذَنKavi Usadhana شده که غیر از کَوَ اوسَ است و چون به دلیل مشابهت این دو نام، در تفسیر اوستا در دوران ساسانیان، این دو شخصیت یکی فرض شده اند، این اشتباه به شاهنامه فردوسی نیز راه یافته و کَوی اوسَن را که از شخصیتهای نخستین داستانی محسوب میشده، پادشاهی هم عصر با افراسیاب در نظر گرفته اند و نیز به خطا ماجراهای وی را با نبرد های رستم با طایفه دیوان موسوم به مزندر مرتبط دانسته اند و حال آنکه او در خدمت طایفه دیوان بود.
به عبارتی موبدان دوران ساسانی در تفسیر اوستا به اشتباه داستانهای کَوی اوسَن که از شخصیتهای نخستین اسطوره ای و هم عصر با ایندرا و ورتر بوده را با یکی از کَویان Kavian متاخر دوران اسطوره ای به نام کَوی اوسَذَن ادغام نموده و شخصیت واحدی به نام کیکاوس ساخته و پرداخته شده و شکل گرفته است.
نظر به معادل بودن حرف س در زبان اوستایی با حرف ش در زبان سانسکریت، نام کَوی اوسَن داستانهای ایرانی با کَوی اوشان روایات هندی از نظر زبانشناسی یکی است و علاوه بر آن داستانهای این دو نیز به اندازه ای مشابهت دارند که جای شک باقی نمیگذارد که این دو در اصل یک شخصیت واحدند و دوره اقتدار او مربوط به زمانی است که هنوز طوایف آریایی از هم جدا نشده بودند و داستانهای او مربوط است به هم مجموع آریاییان ساکن نواحی شمالی و پیرامون جبال هیمالیا که بعدها رهسپار آسیای میانه و سپس ایران و اروپا شدند و هم آریاییان ساکن در نواحی مرکزی و جنوبی هند که در همان هندوستان ماندند.
در این مبحث خواهیم دید که با توجه به روایات مشترک هویت این دو شخصیت داستانی که تاکنون از دید اسطوره شناسان پنهان مانده بود در واقع یک شخصیت واحدند و نیز خواهیم دید که کیکاوس نیز چون جمشید فریب اهریمن را خورد و هدف او نیز چون جمشید فرمانروایی بر همه مردم جهان، دیوان، پریان و جادوگران بوده است.
رفتن کیکاوس به آسمان و نبرد با ایزدان:
از نبرد کیکاوس با ایزدان در آسمان که در اساطیر ایرانی به نبرد وی با امشاسپندان(فرشتگان) و در اساطیر هندی به نبرد با دیوَتها(فرشتگان) مشهور است داستان مشترکی به جا مانده است که در اثبات شخصیت واحد کیکاوس (کَوی اوسن اوستا یا کَوی اوشان هندوان) به ما کمک خواهد کرد.
در داستانهای متاخر ایرانی مذکور است که او برای تسخیر آسمان بر تختی نشست و ۴ عقاب را به تخت خود بست و عقابها در پی گوشتی که در بالای سرشان آویزان شده بود به پرواز درآمدند و کیکاوس را به آسمان بردند.
این قضیه در منابع هندی نیز مذکور است.در مهابهاراتا، در مبحث حقیقت نوزدهم (در بیان پرسیدن راجه یودیشتر درباره اوشان)، اشاره ای به دشمنی اوشان با فرشتگان (دیوَتها) شده و مشروح آن بدین قرار است که اوشان با طوایف دیوان از در رفاقت درآمد و مهادیو یا ایزد مرگ در پی او شتافت تا او را بگیرد و او در آسمان گریخت ولی موفق به فرار نشد و در بدن ایزد مرگ غوطه ور شد و در آسمان معلق گردید و نمیتوانست از بدن او خارج شود تا سرانجام از سوراخ خروجی بدن او خارج شد و ایزد مرگ که او را خوشحال دیده بود با سلاح سه شاخه خود قصد هلاک اوشان را نمود اما در پی گریه اوشان( کیکاوس)پاروتی (همسر ایزد مرگ) از او خواست تا اوشان را نکشد و گفت آن که از قالب تو بیرون خواهد آمد او پسر من میشود. و ایزد مرگ خندید و دست از اوشان بازداشت.
نظیر این روایت را ما در به آسمان رفتن کیکاوس و نبرد با امشاسپندان(ایزدان) و سرنگون شدن از آسمان هم در شاهنامه فردوسی و روایات متعدد فارسی و نیز در کتاب نهم دینکرت ملاحظه می کنیم.
در این کتاب پهلوی پس از اشاره به بنا نموده هفت کاخ بر فراز کوه هربرز و محدود نمودن و شکست دیوان مزونیک(مازندر) شرحی از ماجرایی که در مهابهاراتا آمده مذکور است و آمده است که کیکاوس به فریب دیوان به همراهی آنها از جبال هربرز به مقر فرشتگان و ناحیه آسمانی رفت و از روی بی عقلی به نبرد با موجودات مقدس پرداخت و به آنها آزار رسانید و اورمزد فره کیانی را از او برگرفت و او با سپاهیانش از اوج آسمان به زمین افتادند و خود او به دریای وروکش (فراخکرت) گریخت و نریو سنگ یا ایزد مرگ در پی او شتافت.
این را نیز می گوید که به همراه کیکاوس، شخصی در پس او در پرواز بود، متصل به او، و از پی او نیز نریوسنگ در پرواز بود و از گریه کیکاوس، کیخسرو متولد نشده، که متصل به او بود، درست مانند خروش سپاه نیرومند هزار نفره، گفت :
او را مکش ای نریوسنگ، ، زیرا اگر تو این مرد را هلاک سازی ، پس از او موفقیتی بدست نخواهد آمد در نابودی کامل کاهن بزرگ توران، زیرا از این مرد سیاوش متولد خواهد شد و از سیاوش من متولد می شوم که هستم خسرو، من که تحریک خواهم کرد دلیرترین شخص توران را، کسی که بزرگترین درهم شکننده پهلوانان و سواران است-- به همراه دلیران بیشمار دینی، من به انجام میرسانم نابودی پهلوانان و سوارانش را، زمانیکه من فراهم کنم فرار به دور دست های پادشاه توران را.
از این سخنان خسرو متولد نشده، نریوسنگ شاد شد و کیکاوس را رها نمود، و در نتیجه آن کیکاوس باخرد (عاقل) گردید.
چنانکه ملاحظه می گردد، هر دو روایت ایرانی و هندی، در مورد کیکاوس، از یک منبع واحد سرچشمه گرفته اند و این قضیه تاکنون توسط هیچ یک از محققین مورد بررسی و موشکافی قرار نگرفته بود و پیش از این موضوع انطباق کوی اوسن Kavi Usan ایرانی و کوی اوشان Kavi Ushan هندی تنها بر مبنای هم نامی این دو تن و بلکه در مرحله حدس و گمان بود.
در هر دو اسطوره هندی و ایرانی، کیکاوس به دشمنی با فرشتگان متهم شده است که ایرانیان آنرا امشاسپندان و هندوان دیوتها مینامند. به موجب هر دو روایت هند و ایرانی، کیکاوس به وسوسه دیوان خود را به آسمان و جایگاه فرشتگان و ایزدان آسمانی میرساند، اما در پی تعقیب توسط مهادیو(نریوسنگ) از اوج سقوط نموده و طبق روایت هندی در آب و طبق روایت ایرانی در دریای فراخکرت می افتد.
به موجب روایت ایرانی، کیخسرو متولد نشده از ایزد مرگ می خواهد تا مانع هلاکت کیکاوس گردد و طبق روایت هندی همسر مهادیو به نام پاروتی Parvati از ایزد مرگ می خواهد تا مانع کشته شدن کیکاوس شود و پس از این درخواست ملاحظه می گردد که ایزد مرگ (در اساطیر هندی مهادیو و در اساطیر ایرانی نریوسنگ)، شاد گشته و کیکاوس را رها می کنند.
در انطباق این دو روایت، متوجه نقش یکسان مهادیو و نریوسنگ نیز می شویم.
مهادیو در اساطیر هندی، خداوند ویرانی و فنا است و همچنین او را خداوند قدرت و محافظ عظمت و بزرگ ایزدان می دانند.
نریوسنگ در اوستا ( فقره 52 مهریشت اوستا ) ایزدی است که همراه با دو ایزد دیگر به نامهای میترا و سروش توانا، مردان بدکردار و حیله گر را می کشند، به عبارتی همان نقشی که در اساطیر هندی برای مهادیو قائل شده اند در اوستا به نریو سنگ هم داده شده.
بنا بر اسطوره هندی از بطن اوشان که در آسمان در قالب مهادیو غوطه ور بود، در آینده فرزندی به دنیا خواهد آمد که پاروَتی همسر مهادیو او را پسر خود می داند و گفته شده که او همان کشیَپَ Kashyapa مقدس است که به موجب اساطیر هندی نبیره مهادیو شناخته شده است و در داستانهای مذکور در مهابهارتا نقش او احیا کننده و تجدید حیات دودمان منقرض شده پادشاهی است که توسط پرسورام یا افراسیاب ریشه کن شده بود.
در داستان ایرانی این نبیره، که از بطن کیکاوس و از سیاوش قرار بود متولد گردد کیخسرو به دنیا نیامده نامیده شده و فروهر اوست که از ایزد مرگ میخواهد که مانع از هلاکت کیکاوس شود تا او به سلامت به دنیا آید و بتواند پادشاه توران را از میان بردارد.
به موجب اوستا لقب کیخسرو برقرار کننده و متحد سازنده پادشاهی است یعنی همان پادشاهی که توسط افراسیاب از بین رفته بود.
در آبان یشت اوستا (فقرات 46-45) از کیکاوس تحت نام کَوَ اوسَ یاد شده است که در بالای کوهی به نام اِرِزیفیِِه قربانی نمود تا پادشاه همه ممالک گردد:
"او را ستود کاوس پیروزمند بسیار زورمند ( ائوروَ. اَش- وَرِچو) در بالای کوه اِرِزیفیِه، با صد اسب، هزار گاو و ده هزار چارپای کوچک. از او خواست این سعادت را بده به من، ای نیک، ای تواناترین، ای اَرِدوی سورَ اناهیتا. یاوری کن من را در پادشاهی تا بشوم شهریار همه ممالک، دیوها، مردمان، جادوگران و پریان و شاهان ستمکار و کرفن ها."
این کوه اِرِزیفیه Erezifya را نمی دانم که دقیقا کدام کوه امروزی بوده است. یوستی در فرهنگ زبان اوستایی خود، نام اِرِزیفیه را از نظر اختلافات لهجه ای و زبانشناسی با کوه رجیپیه Rjipya در هندوستان یکی دانسته است که علی القاعده این انطباق صحیح است چون r سانسکریت به ere اوستایی و حروف j و p سانسکریت به ترتیب به z و f در زبان اوستایی قابل تبدیلند. البته یوستی به مکان این کوه هیچ اشاره نکرده است و من هم در منابع چیزی مشاهده نکردم اما یافتن این کوه رجیپیه در هندوستان برای ما ایرانیان بسیار مهم و حائز اهمیت است چون در شناسایی بسیاری از کوههای مزدا آفریده مذکور در زامیاد یشت اوستا هم ما را یاری خواهد کرد.
از کوه اِرِزیفیه در فقرات 2- 1 زامیادیشت اوستا در شمار کوههای مزدا آفریده یاد شده است. در این متن اوستایی مذکور است که سلسله کوه اِرِزیفیه همراه با کوههای اوشیذاو و اوشی - دَرِنَه بخشی از رشته کوههایی به نام زِرِذَز است که از آن سوی کوه مانوش همه ممالک پرآب و در مسیر سپیده دم خورشید را فرا گرفته است.
در فقرات مزبور پس از اشاره به اولین کوه، یعنی کوه هَرَئیتی، در اشاره به دومین کوه، یعنی زِرِذَز چنین آمده است:
" دومین، کوه زِرِذَز است که از آن سوی مانوش، همه جا را احاطه کرده است، ممالک پرآب و در مسیر سپیده دم خورشید را، از این کوه، کوه های اوشیذاو، اوشی - دَرِنه و سلسله اِرِزیفیه سرزد..."
نام اوستایی کوه زِرِذَز Zaredhaza از نظر زبانشناسی با رشته کوههای دَرِدَه Daredaha در هندوستان در ناحیه شمال شرقی پنجاب در دوران باستان یکی است. هم واژه اوستایی این کوه و هم واژه هندی آن به معنای کوهی است که در مرکز یا قلب سایر کوهها قرار گرفته باشد.
شجره نامه کیکاوس در اساطیر هندی:
در سکند ششم بهاگوَت پورانا ( فصل18، فقره4) مذکور است که از نهمین فرزند آدیتی به نام وارونا و زنی به نام چارشنی ، پسری به نام بهرگو متولد گردید. همچنین به موجب سکند چهارم کتاب بهاگوَت پورانا، اوشان پسر کَوی پسر بهرگو بود و اوشان روحانی و مرشد طایفه دیوان موسوم به دائیتی شد.
بر اساس سکند پنجم بهاگوَت پورانا (فصل1، فقرات 34-33)، از شاهزاده ای به نام پریاوَرتا که از پرستندگان بزرگ برهما بود و دختر ویشوَکرما که بَرهیشمَتی نام داشت، دختری به نام اورجَس وَتی به دنیا آمدند و اورجَس وَتی همسر اوشان شد.
از اوشان و اورجَس وَتی، دختری به نام دیوَ یانی به دنیا آمد . از دیوَیانی که با ییاتی پسر راجه نهوشه ازدواج کرد، دو پسر به نامهای یادو و توروَسو متولد شدند و از سرمیشتها که او نیز با ییاتی ازدواج کرد و همسر دوم او شد، سه پسر به نامهای انو، دروهیو و پورو متولد شدند. این پنج اولاد بعدها هر یک سرسلسله دودمانی شدند و فرزندان آنها در شبه قاره هند پخش شدند.
طبق افسانه های هندی اوشان به دشمنی با ایزدان به خدمت طایفه دیوان و شاه دائیتی ها رفت و راز نوشدارو یا جوهر سنجیونی Sanjivani را به طایفه دیوان آموزاند تا آنها قادر شدند مرده ها را زنده کنند و به عبارتی دیوان راز متصل نمودن سر قطع شده مرده به تن را از وی آموختند. جوهر سنجیونی عصاره گیاه مخصوصی بود که در کوههای هیمالیا می رویید و در مهابهاراتا در شرح نبرد شخصیت معادل با رستم ایرانی و فرزندش به دنبال جوهر سنجیونی فرستادند و همانست که در شاهنامه فردوسی نیز در قضیه نبرد رستم و سهراب تحت نام نوشدارو از کیکاوس درخواست شده است.
حدس دانشمندان:
بسیاری از دانشمندان از جمله اشپیگل، شارپانتیه، کریستنسن و گلدنر بر آن بودند که اوشان مذکور در ریگ ودا، همان اوسَن اوستا، شاه اساطیری ایرانیان است اما هیچگونه وجه شباهتی بین این دو پیدا نکرده بودند.
کریستنسن در کتاب کیانیان می نویسد:
بر اثر قدرت کَوی اوسان (کیکاوس)، آوازه شهرت او به دره سند رسیده و نامش در وداها راه یافته است.
وی در جای دیگر می نویسد:
شارپانتیه گفته است که وجود اوسَنَس کَوی که همان کَوی اوسان اوستا است، محققا وجودی تاریخی است.
استاد پورداود در ترجمه و تفسیر جلد دوم یشتها، در مبحث کیانیان (کیکاوس)، اسم خاص اوسَن را به نقل از بارتولومه به معنای " دارای چشمه ها " و با استناد به ترجمه اشپیگل و یوستی به معنای " آرزومند، با اراده و توانا " ذکر می کند.
وی همچنین به نقل از اشپیگل می نویسد:
"برخی از مستشرقین خواسته اند که میان کَوی اوسان و اوسَنَس کَوی ریگ ودا ارتباطی برقرار دهند، اما وجه مناسباتی که ذکر کرده اند طوری نیست که خواننده قانع شود."
استاد مهرداد بهار در مورد کیکاوس می نویسد:
"شخصیت کاوی اوشنه در وداها و کاوس در شاهنامه، شخصیت آنها به کلی متفاوت است. می دانیم که کاوس همان کاوی اوشنه است و خصوصیات همان روحانی اساطیری را دارد، ولی خیلی عوض شده. شخصیت کاوس از اوستا تا ادبیات پهلوی هم عوض شده، پس شخصیت ها گاه تحول پیدا می کنند."
در پایان مبحث کیکاوس و در انطباق با روایات هندی لازم است اشاره گردد که کیکاوس هم عصر با افراسیاب و رستم نبود و در مباحث کیخسرو، افراسیاب و رستم که در آینده بدانها اشاره خواهم کرد خواهیم دید که کیکاوس، سده ها پیش از افراسیاب می زیسته و لذا هیچگونه نبردی بین این دو نمیتوانسته رخ داده باشد. همچنین در انطباق با داستانها و روایات هندی ملاحظه می کنیم که رستم نیز پهلوانی پس از عصر افراسیاب بوده و بنابراین داستان کمک های رستم به کیکاوس چه در نبرد با دیوان مازندر و چه در سرزمین سمبران(هاماوران) و چه در نبرد با افراسیاب همگی از افزوده های بعدی است و ابدا با اساطیر هندی همخوانی ندارد.
کریستنسن نیز در کتاب کیانیان به این نکته توجه نموده و می نویسد:
"طبق روایات دینی میان کاوس و افراسیاب جنگی رخ نداد و بنابر نقل جاماسپ نامه در دوره کاوس فقط یک جنگ بزرگ واقع شده و آن جنگ با دیوان البرز کوه بود."