راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

راهرو عشق

راهرو عشق کویراست، که دریا بودنش را به آفتاب بخشید،آفتاب هم گرمی اش را نمی تواندبه همه نبخشد!

پژوهش‌هایی در گات های اشو زرتشت


درآمدی بر شناخت در گاتها
هر نگاشته ای «دنیای نشانه» های ویژه ی خود را داراست و دلالت های معنایی ویژه ی خود را نیز در ذهن خواننده ی خود ایجاد میکند، ازینرو در دید نخست، واقعیتی ست کلی و مبهم و مستقل از هر واقعیت دیگری. هر متن دارای مجموعه ای از نشانه هاست. نشانه های درون-متنی دارای مناسبات درونی بوده و زنجیروار بیکدیگر متصل اند. در حقیقت ، خواندن متن کوششی ست برای دریافت نشانه ها و جستجو و کشف رمزگان و فهم روابط درونی آنها با هم.





گاتها، «متن وجود» در «متن اندیشه» در «متن زندگی بشر» در «متن هستی» ست.

در آغاز خواندن متن، یافتن این نشانه ها و معانی و روابط آنها آسان نیست اما هنگامیکه این مناسبات درونی نشانه ها شناخته شد، فهم ژرفای معانی آن متن نیز آسان می شود. گاهی این ژرفای معنا در متن، تنها کلید-واژه ای ست و گاهی کلید-جمله ای. خواننده باید پس از دریافت این شناخت، به شناخت زیر-ساخت ها و روابط این زیر-ساخت ها با یکدیگر بپردازد و در پی آن تا شاخه های زیرین تر پیش برود.
چیزهایی هستند که بنیانشان همچون افسانه های کودکان بر «شنیدن» است و در برابر آن، چیزهایی که «باید خوانده شوند». گاتها از جمله ی نوشتارهای دوم است. گاتها میتواند گفتمان و تلاش اندیشه ای باشد که متن زندگی بشر را در متن هستی تفسیر میکند. ازینرو گاتها، «متن وجود» در «متن اندیشه» در «متن زندگی بشر» در «متن هستی» ست.




زرتشت، اشا (نظم هستی) را با «وهومن» که اندیشه ی نیک باشد و بیاری «مزدا» که دانش بزرگ است میسر میداند.

زرتشت نخست، هستی را «بازشناسی» کرد و پی آن روابط و نشانه ها را بازشناخت و در فرجام کار، تاویلی خردمندانه و شکل یافته را در قالب زبان به بشر عرضه کرد. متنی همسو با ضمیر انسانی که با وجودش، گذار از چشم-محوری به خرد-محوری در تاریخ پرفراز و نشیب اندیشه بشری ممکن گشت. او در گفتمان خود با انسان و جهان سخن می گوید و هر دو را نقد میکند. زرتشت، اشا (نظم هستی) را با «وهومن» که اندیشه ی نیک باشد و بیاری «مزدا» که دانش بزرگ است میسر میداند.زرتشت میکوشد رابطه ی انسان را با جهان روشن کند. پس از آن منظمش کند و آنگاه همه چیز را به همگونی وتعادل برساند.

زرتشت، نخست به جهان اندیشید سپس به بهترین شیوه ای که جهان «دانسته» می شود. و درپی آن به «ابزاری» که دانستن جهان را ممکن می کند.زرتشت میکوشد رابطه ی انسان را با جهان روشن کند. پس از آن منظمش کند و آنگاه همه چیز را به همگونی و تعادل برساند. او جهان را شناخت و گرانیگاه و پل میان انسان و جهان را «خرد» دانست. او بعنوان یک انسان، با اندیشیدن به گفتگو با جهان پرداخت تا




زردشت ، دنئه را به بی پیرایگی و سادگی ِ «توانایی و تشخیص نیک از بد» نام گذارد و «اختیار» را به انسان شناساند.
بتواند بیابد که چگونه میتوان به «آرمیتی» و (آرامش و هماهنگی درونی) دست یافت. پس اندیشه ای از جنس اندیشه ی کل، جهان و خود را شناخت. اندیشه ی نیک را «وهومن» نامید و بر اندیشه ی بد برتری اش داد. او با اصل و پیش-نهاده ی اندیشه ی نیک به بازسازی جهان مشغول میشود. آنگاه او دانست که انسان با «کردار» میتواند نظم را برقرار سازد ازینرو «نیک و بد» نیز در کردار پا به ساحت اندیشه گذاشت. پس «وهوخشترا» که کردار نیک باشد نیز پا به جهان گذارد. او همچون انسانی صلح دوست به اهمیت و نقش بزرگ گفتگو و گفتار واقف است و آنرا ارج میگذارد. و آنچه که انسجام دهنده و گردآورنده ی این سه حوزه با هم است، «نیکی» و امر نیک ست. نیکی همواره با بدی همراه است و ایندو را زرتشت با هم باز شناخت و دانست که انسان باید به یکی ازیندو بگرود. ازینجا «دین» یا دنئه پا به جهان گذاشت . زردشت ، دنئه را به بی پیرایگی و سادگی ِ «توانایی و تشخیص نیک از بد» نام گذارد و «اختیار» را به انسان شناساند.




دیدگاه کرپنی ، دیدگاه «سلطه- تسلیم» است. این دیدگاه تنها به رفع نیازها میپردازد و از اندیشه تهی ست.




زرتشت به نیکی تعلق و گرایش داشت. او «رمز انسان» را «امر نیک» شناخت و «رمز جهان» را «نظم». شناخت رمز و راز انسان و هستی، «دانش نیک» است که در نهایت به بسامان شدن جامعه ی انسانی و بازخوردهایی نیک با هستی می انجامد. او مدام به زندگی صلح جویانه و خردمندانه فکر میکند و آنرا با تلاش و پشتکار در رسیدن به دانش (که همان رمز هستی باشد) ممکن میداند.

«کرپن» ها قومی هستند که خود را به عدم شناخت ، به ناآگاهی باخته اند. کرپن ها از دیدگاه زرتشت از خرد سود نمی برند و اخلاق و نیک و بد را نشناخته اند. انسانهایی که بر رابطه ی انسان و جهان، درست تامل ننموده اند و افکارشان بر نظم متمرکز نیست. کرپن ها هنگام نیازمندی به کرنش و قربانی کردن و نیایش چیزهای پست می پردازند و بگاه رفع نیاز به خشونت و ترویج عادات بد دست میزنند. ازینرو زرتشت برخود رسالت می بیند تا گفتمان (ناآگاهی از چیستان زندگی) کرپن ها را به چالش بکشد و دیگر مردمان را از بازخوردهای بی خردانه با طبیعت برکنار نگاه دارد. دیدگاه کرپنی ، دیدگاه «سلطه- تسلیم» است. این دیدگاه تنها به رفع نیازها میپردازد و از اندیشه تهی ست. دیدگاهی که تنها نزاع و غریزه را راه چاره خود شناخته است و با همپرسی و همزیستی و نیز از رابطه ی پایاپای با طبیعت غافل است.




زرتشت میکوشد نظم سیال درون هستی را با «اشا» بر روابط انسانی جاری سازد و سپهر اندیشه ی او را با خرد پر کند تا بتواند به «آرمیتی» دست یابد.


زرتشت میکوشد نظم سیال درون هستی را با «اشا» بر روابط انسانی جاری سازد و سپهر اندیشه ی او را با خرد پر کند تا بتواند به آرمیتی دست یابد. او میکوشد تا اخلاق را با نظم هستی هماهنگ کند و از همین رو آنرا با نیکی و خرد درهم میآمیزد. نیکی و بدی ، بهشت و دوزخ اند. بهشت و دوزخی که در سیطره اخلاق میزیند. نیک و بد، هر دو در اخلاقند و اخلاق در هستی آدمی زیست میکند. اما بد با نظم هماهنگ نیست. پس برای هماهنگی با قانون اشا، نیک پرورانده شود و بدی متروک. امر نیک زرتشت از اینرو پسندیده است که از برای نظم هستی پسندیده است و نه برای اینکه از نظر اخلاقی ، نیک است.

زرتشت یک نویدگر و اصلاح کننده است که اندیشه اش هستی-مدار است. میکوشد انسان را با گیتی و طبیعت هماهنگ کند. او به زندگانی «آری» میگوید و بد-زندگانی و نبود زندگی را نفی میکند. او مروج شادی ، پایکوبی و آسایش خردمندانه است. او «قدرت» را از آن اهورا مزدا و یاورانش میداند. شهریاران نیک عهد نیز قدرتمندند. خردمندان نیز از دید او از قدرت بهره دارند. او قدرت خردمند را در آفرینندگی متجلی میکند و با نوآوری بیگانه نیست. او بر نوآوری و ابداع ، تامل میکند و خشونت را نفی میکند. از دیدگاه زرتشت، انسان گناهکار نیست. او به دنیا فرستاده نشده است تا کیفر شود. وجود انسان در سیستم تفکری زرتشت، مبارزه است. مبارزه با بدی و پیروی و پروراندن نیکی. از دیدگاه زرتشت ، او به این امر نیز «مجبور» نیست. میتواند میان نیکی ها و بدیها تامل و «انتخاب» کند. از دیدگاه زرتشت انسان آزاد است. او میتواند در همین دنیا به خوشبختی و سعادت دست یابد و آنرا با خرد و دانش بیمه کند.

پرسمان ها و دلمشغولی های زرتشت با اینکه از زمان ما نبوده است اما گویی در زمان ما و از ماست. سخنان ارزشیی که همان ارزش و تشابهی را امروزه دارند که همان زمانها نیز در ساختارهای ما داشته اند. چراکه هنوز مناسبات میان ما و جهان ما از همان مناسباتست پس اینجا دیگر همزمانی تارییخی اهمیت نخاهد داشت چراکه اصلاح ساختار مد نظر ماست. ازینرو نیک گفته های زرتشت نیز «بی-زمان» خواهد شد چرا که به مهمترین موضوع یعنی شناخت و شناساندن نشانه ها و فهماندن چگونه-سازی یک ساختار درست می پردازد. به این تفسیر، گاتها از آن «گذشته» نیست بلکه همواره به «اکنون» و «آینده» دلالت و تعلق خواهد داشت.




گاتها از آن «گذشته» نیست بلکه همواره به «اکنون» و «آینده» دلالت و تعلق خواهد داشت


آدمیان دارای نظامهای گونه گونی هستند. نظامهای گونه گونی همچون نظام خوراک، پوشاک، نظامهای فرهنگی و عرفی و..الخ. مجموعه ای ازین نظامها ست که قوم را می سازد و گونه گونی آنها ، اقوام و «تمایز» را می سازد. از دیگر سو باید هر پدیدار را در مناسبتش با مجموعه ی پدیدارهایی که خود نیز بخشی از آنهاست بررسی کرد. پس درینجا لازم به تاکید میبینم که در خواندن گاتها به تمایز قومی در گفتمان گاتها دقت شود و خواننده، زبان اندیشه و منش قومی و نظام ویژه ی ایرانی را مدنظر داشته باشد تا به فهم درستی از دلمشغولی های اصلاحگر ایرانی که برای اصلاح نظام ساختاری ایران و جهان آمده بود برسد.

شود مردمی کیش و آیین ما نگیرد خرد خرده بر دین ما

بیاریم باز آب رفته بجوی مگر زان بیابیم باز آبروی(فردوسی)

http://iranpanel.netنقل از

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد